
میدانِ وحشتآوری نوین
«میلاد رهجو,علیرضا رودساز»
میلاد رهجو:
اواسط دههی 1990 بود، که بازیای در سبک وحشتِ بقا، توسط شینجی میکامی برای پلیاستیشنها و کامپیوترها عرضه شد. بازی با نام رزیدنت اویل(مقیم شیطان) و Biohazard (نام این سری بازی در ژاپن) در سال 1996 عرضه شد.
بعد از گذشت 19 سال و عرضهی 23 بازی و باز عرضهی چندین عنوان اکنون این سریِ بازی با فروشی 50 میلیون نسخهای یکی از بازیهای قدیمی و خاطره ساز در میان بازیبازهای قدیمی و جدید محسوب میشود.
زمانی که در کلوپهای بازی بر سر قرار گرفتن دیسک این بازی در دستگاه دعوا به پا میشد و هر کس این بازی را به پایان رسانده بود، بادی به غبغب میانداخت که من "تمومش کردم"! از میان همین جماعت هم بودن افرادی که آنجا میایستادند به نظاره تا هر کسی جایی از بازی که نمیتواند ردش کند بیاید جلو که "بده برات ردش کنم"!
امّا قسمت جدید بازی، یعنی رزیدنت اویل 6 به بازار عرضه شده است. بازیای که با فروش 4.5 میلیون نسخه ای در ابتدا بسیار موفق نشان داد، امّا رفته رفته فروشش افت کرد...
دلیل این میتوانست بسیاری از دلایل باشد. دلایلی که با اعتقاد بسیاری از منتقدین فاصله گرفتن این بازی از اصول خودش بود. از اتمسفری که خودش آن را ساخته بود و از پیشگامان این سبک محسوب میشد.

رزیدنت اویل 6 دیگر در ابتدای صفِ سبک وحشت نیست. این بازی از این سبک خارج شده است. این بازی دیگر مخاطبش را نمیترساند. او از صف خودش خارج شده و به صورت مخفیانه در صف بازیهای اکشن که در اوّل صف سری ندای وظیفه با اقتدار قرار دارد، ایستاده.
بازیباز دیگر برای ترس این بازی را نمیخرد، میداند سری فضای مرده(Dead Space) بهتر او را میترساند. بازی سه داستان از شش شخصیت(اشاره به شمارهی چهارم بازی رزیدنت اویل) مختلف را، پیش روی مخاطبش قرار میدهد که پس از پایان این سه داستان، داستان چهارم و دو شخصیت جدید هم به بازی اضافه میشوند.

ابتدا داستان لئون اسکات کندی، به ترتیب حضور در قسمت داستانی که شباهت زیادی به قسمت چهارم رزیدنت اویل دارد. او با همراهی هلنا هارپر به دنبال یافتن علل پخش شدن ویروسی که سبب زامبی شدن انسانها شده، میروند.
داستان دوم داستان کریس رد فیلد و پیرس نیواناس که گیم پلیای بسیار اکشن دارد. دو سربازی که به جنگ انسان-زامبیهای مسلح میروند. گیم پلی این داستان است که مخاطب را مجاب میکند به این که سازندگان قصد داشتن سری را به ندای وظیفه نزدیک کنند.
داستان سوم، داستان جیک مولر و شری بیرکین، یک داستان عشقیِ بقا بود که سعی میکرد، داستانی که اصلاً منطقی در این سبک بازیها را ندارد را به بازی وارد کند. این شخصیتها در قسمتهای گذشتهی بازی حضوری محوری نداشتند و شخصیتهای جدید این سری محسوب میشوند.
در نهایت خط چهارم داستانی در پایان بازی، باز میشود و به آیدا وانگ و هلنا هارپر بر میخوریم که در انیمیشن جدید رزیدنت اویل با شخصیت آیدا بیشتر آشنا شدیم. بسیار تلاش شده تا از هر سبکی در این بازی گنجانده شود.
طراحان بازی سعی کردهاند تا به دویست نفر اعضای این پروژه کاری کنند تا همهی بازیبازها از هر سبکی را راضی کنند و این یعنی بزرگترین اشتباه. بعد از داستان ندای وظیفهای بازی و پلتفرمینگ، این باز طراحان به سبک مخفی کاری هم قاشقی زدند تا مزهی آن را هم به مذاق مخاطبین بچشانند.
امّا با توجّه به فروش و نمرات بسیار ضعیفی که به بازی اختصاص داده شده، ظاهراً بازی اصلاً در حد و اندازهای که باید مورد استقبال قرار نگرفته است.

موسیقی بازی بسیار با فضای بازی همراه است و در جاهایی که نیاز بوده حتّی به ورطهی صدا سازی هم وارد شده و برای اینکه مخاطبش را بیشتر همراه کند، موسیقی و صداسازی را با هم درآمیخته است.
سری رزیدنت اویل از قدیمیترین بازیهای ویدئویی محسوب میشود که برای بسیاری از مخاطبین بازیها ارزشمند و خاطره سازند. مخاطبینی که برای بازیِ قسمتهای مختلف بازی و چسباندن قسمتهای مختلف داستان بازی و علاقه به ژانر وحشت به این بازی علاقهمندند و همچنان با گیمپلی داستان اوّل یعنی لئون است که یاد خاطرات گذشته برایشان زنده میشود.
علیرضا رودساز :
از نیمه دهه نود میلادی که سری بازیهای رزیدنت اویل گونه وحشت را به بازی بازان معرفی کردند تا سال 2012 که آخرین سری این مجموعه روانه بازار شد، بیش از بیست سال ویروس، زامبی و وحشت به عناصری وسوسه انگیز برای سازندگان بازیها و مخاطبانشان تبدیل شدهاند.
قربانیان، ویروس ساختِ آمریکاییهای بد را یک جرعه بالا میدهند، بعد میلرزند و میمیرند و دوباره زنده میشوند و در حالی که به دلایل کم و بیش علمی خیلی عصبانی هستند و همه چیز را گاز میگیرند، مغزشان به دست آمریکاییهای خوب روی سنگفرش خیابانها میپاشد.
این فرمول تقریباً در تمام بازیها رزیدنت اویل تکرار شده است و بیشتر مواقع هم در جلب نظر مخاطبان و منتقدان موفق بوده است. لذت ترکاندن مخ جانوران بی مخ در حالی که بانویی وجیهه با موهایی طلایی را هم دنبال خودتان می کشانید و او را از چنگ زامبیها به جای امن میرسانید از ابتدای بشریت با ما انسانها همراه بوده؛ حالا در این میان شرکتهای بازی سازی هم پولی به جیب میزنند که باید به مخاطب شناسی و بازار سازیشان آفرین گفت.
بازی Resident Evil 6 هم با پیروی از همین فرمول و کمی وررفتن به گیم پلی سنتی و جا افتاده مجموعه، ملغمهای از اصالت همیشگی بازیهای رزیدنت اویل و عناصر مورد پسند مخاطبان امروز را به بازی بازان ارائه کرده است. بازی از چهار خط داستانی مستقل ولی مرتبط به هم تشکیل شده است.
ترکیبی از شخصیتهای آشنا و قدیمی و شخصیتهای جدید در هر خط داستانی معرفی میشوند که در نقاطی از داستان کلی بازی با هم روبرو میشوند، کمی با هم کل کل میکنند و هر کدام راه خوشان را میکشند و میروند.
خط داستانی لئون بیش از باقی بازی شبیه سری بازیهای رزیدنت اویل است و اصالت و عناصر گونه وحشت را در کلیت بازی حفظ کرده است. لئون در این بازی دوست رئیس جمهور عینکی و مصلح جهانی آمریکاست.
آغاز داستان با صورت کج و کوله آقای رئیس جمهور آغاز میشود که یعنی پرزیدنتها هم ویروسی میشوند.
در ادامه بازی لئون و همکار مهربانش در چهار سوی دنیا دنبال حل این معما میگردند که چه شد که اپیدمی ویروسی تمام زمین را برداشت و مقصر چه کسی است.
خط داستانی کریس نشان از این دارد که سری بازیهای ندای وظیفه فعلاً دست بالا را در طراحی گیم پلی بازیها دارند و این حقیقت که:
شما یا ندای وظیفه بازی میکنید یا کلاً آدم جالبی نیستید. این خط داستانی بسیار پهلو به بازیهای ندای وظیفه میزند. سربازان آمریکایی تا دندان مسلح، داد و بیداد، و ترق و توروق.
حتی زامبیها هم به جایی اینکه موجوداتی وحشی و بی شعور باشند که با کله به اسلحه شما حمله میکنند، یک سری لات لوت هستند که سازماندهی دارند، با هم حرف میزنند و گاهی هم مسلسل دست میگیرند.
اینجا از ترسیدن و از جا پریدن خبری نیست و در بیشتر مواقع بازی باز هل میشود که این جا کجاست، من کی هستم و چرا پس از شلیک بیست و سه گلوله به سر فلان زامبی، نامبرده هنوز روی دوپا راه رفته و به شما دالی میکند.
خط داستانی جِیک با کمی چاشنی عشق و عاشقی و اهمیت کله معلق زدن در مواقع بحرانی، از عناصر داستانی و گیم پلی جدید تری بهره برده است و نشان میدهد که طراحان بازی بدشان نمیاید از عناصری مانند گیم پلی پلتفرمر هم این جا و آن جا استفاده کنند.

شخصیت جِیک از کاراکتر های جدید و تازه معرفی شده در سری بازیهای رزیدنت اویل است و به همان اندازه که جوان و بی تجربه است، بی منطق نیز هست و زوایای شخصیتیاش توسط نویسندگان توسعه نیافته و در طول بازی در موقعیتهای بی ربط داد و بیداد میکند یا حرفهای عجیب و غریب و بی ارتباط به شرایط میزند.
وقتی هر سه خط داستانی بالا توسط بازی باز به آخر رسیدند، نوبت به شخصیت مرموز اِیدا وانگ میرسد. این خط داستانی عناصر پنهان کاری در دنیای بازیهای ویدئویی را با گیم پلی سنتی بازیهای ویدئویی رزیدنت اویل ترکیب کرده و تجربه جدید و با مزه ای ایجاد کرده.
رفتار سربازان بازیهای متال گیر را این بار از زامبیهای بازیهای رزیدنت اویل میبینید. پنج ثانیه به این طرف زل میزنند پنج ثانیه به آن طرف، و در همین پنج ثانیه شما باید از این راهرو رد شوید، قفل فلان گاو صندوق را بشکنید و در عین حال مواظب باشید که آرایش اِیدا به هم نخورد و گل سرش نیفتد.
اِیدا در عین حال ثابت میکند که یک زامبی کش واقعی نیازی به تجهیزات خارقالعاده و پیشرفته، مثل لباس، ندارد و بدون آنها هم میتوان بشریت را از خورده شدن نجات داد.
در هر حال اگر از بازیهای اکشن ماجراجویی با طعم ویروس و وحشت لذت میبرید، بازی رزیدنت اویل 6 خوب از پس راضی کردنتان بر میاید و آبروی سازندگانش را میخرد.
فقط یادتان باشد که اگر روزی روزگاری گیر ویروس زبان نفهمی افتادید و بعد از کمی سردرد و طب و لرز هوس گوشت آدمیزاد به سرتان زد؛ آمریکاییهای تنها کاری که برای نجاتتان میکنند این است که سرتان را از روی شانههایتان بر دارند تا خونتان فش فش به آسمان بپاشد.
منبع:رویکرد